به بهانه گرامیداشت هفته دفاع مقدس
اولين روزهاي تجاوز ارتش رژيم بعثي عراق به مرز دهلران(سالهاي 59تا 63).
به روايت: جعفرخيتال نوشته: جعفر نظري
حدود ساعت 10 صبح روز 31 شهريور ماه سال 59 در حاليكه در محل كار خود در فرمانداري دهلران مشغول بكار بودم. ناگهان صداي غرش هواپيماهاي عراقي بگوش رسيد و تمام كاركنان فرمانداري و از جمله دكتر آل ياري فرماندار وقت سراسيمه از ساختمان خارج شديم وروي زمين دراز كشيديم. هواپيماهاي ميگ عراقي كه 5 فروند بودند براي اولين بار نيروگاه برق دهلران را مورد حمله هوائي قرار دادند. و خساراتي به تأسيسات خدماتي مردم وارد كردند. در اين روز از طريق راديو متوجه شديم كه نقاط ديگري از جمله باند فرودگاههاي كشور بمباران شده است. هر چند كه جنگ تحميلي در شهرستان دهلران در روزهاي قبل از 31 شهريور نيز احساس مي شد دشمن بعثي چندين بار پاسگاههاي مرزي چلات و بيات را از خردادماه 59 گلوله باران كرده بود اما بصورت رسمي آغاز جنگ تحميلي روز 31 شهريور ماه اعلام شد با شروع جنگ و بمبارانهاي هوائي مردم شهر دهلران اعم از زن و بچه بعد از ظهر روز 31 شهريور با حالتي وحشت زده براي اينكه خود را به نقاط امن برسانند. شهر را به سوي روستاهاي بخش مركزي و شهرهاي آبدانان و زرين آباد ترك مي كردند.
از مرز هم خبر مي رسيد كه تانك و نفر برهاي عراقي به سمت شهر موسيان و دهلران در حركت هستند ضمن اينكه ادامه بمبارانهاي هوائي در روزهاي بعد مردم را از نظر روحي و رواني بسيار آشفته كرده بود. هيچ كس نمي دانست كه چه اتفاقي خواهد افتاد تعدادي از مردم در جلوي درب فرمانداري تجمع كرده و خواستار تصميم گيري نهايي مسئولين ارشد شهرستان بودند حالت فوق العاده و بحراني در شهر اعلام شد و به دستور استانداري و فرمانداري از طريق بلندگوي مسجد جامع از مردم خواسته شد. كه هر چه زودتر شهر را تخليه كنند چون جنگ تحميلي عليه نظام مقدس جمهوري اسلامي آغاز شده است. دشمن از محورهاي مواصلاتي فكه، شرهاني و نهر عنبر در حال پيشروي و اشغال مناطق شهرستان بود، در پي صدور اين فرمان ادارات دولتي به كمك مردم آمدند وبا وسائط نقليه خود مردم آواره را از شهر خارج مي كردند. افرادي كه داراي وسيله نقليه شخصي
بودند هم در اين رابطه كمك مي كردند مردم وسايل منزل خود را جا مي گذاشتند و فقط جان خود را نجات مي دادند بعضي هم بدون وسيله نقليه بصورت پياده در مسير جاده دهلران، مهران براي رسيدن به روستاهاي بخش مركزي در حركت بودند و يا با وسيله هايي مانند فرغون افراد سالخورده و خردسال را حمل و نقل مي نمودند. در اين مسير پيرمردي بلند قامت با پاي برهنه با يك فرغون ديدم كه دختر خردسالش را روي وسايل و اسباب منزلش گذاشته بود او را بسيار خسته و گرسنه احساس كردم. اين پيرمرداهل شهر مهران و كارگر اداره جنگل باني بود كه از شهر مهران كه قبل از دهلران تخليه شده بود براي در امان ماندن خود و بچه هايش به سمت شهر دهلران آمده بود اما با ديدن وضعيت مشابه در دهلران بسيار مضطرب و نگران بود. او را نزد آل ياري فرماندار بودم و جريان را تعريف كردم بلافاصله مقداري آذوقه و غذا در فرمانداري به او داديم و او را با وسيله نقليه به زرين آباد منتقل كرديم پس از سه روز شهر كاملاً تخليه شد و به جز سپاه، فرمانداري، شهرداري و جهاد سازندگي و عده اي از مردم رزمنده و جوان كه بصورت افتخاري با مراجعه به سپاه و ژاندارمري خواستار تحويل اسلحه و مقابله با متجاوزين بودند كسي ديگر در شهر وجود نداشت حدود 20 نفر مردم عادي توسط ژاندارمري بوسيله اسلحه ام- يك مسلح و سازماندهي شدند و در داخل شهر باقي ماندند روز پنجم مهرماه بمباران هوايي شديدتر شد بطوريكه هواپيماهاي عراقي در ارتفاع كمي شهر را بمباران مي كردند. و حتي بصورت معمول خلبانان از داخل كابين هواپيماها با چشم ديده مي شدند. حدود يك هفته گذشت هر روز صبح در محل پاسگاه و ژاندارمري تجميع مي كرديم و يا به شهر موسيان و اطراف دهلران براي شناسايي و اطلاع از حد تجاوزدشمن مي رفتيم و دوباره به دهلران برمي گشتيم. در شهر موسيان تعدادي از نيروهاي مردمي از جمله شهيد الياس ملكي و خانمحمد محمدي حضور داشتند كه هر كدام يك اسلحه ام- يك و تعداد 50 تير فشنگ بيشتر نداشتند براي شناسايي اطلاع بيشتر از شهر موسيان به اتفاق روضان عليدادي بخشدار وقت موسيان به محل پاسگاه اين شهر رفتيم كه يك دستگاه تويوتا سبز رنگ پاسگاه مرزي ربوط به سرنشيني فرمانده اين پاسگاه وارد پاسگاه شد و بخشدار اوضاع مرز را سؤال كه فرمانده پاسگاه در پاسخ اعلام كرد كه سه دستگاه تانك وارد پاسگاه شده و پاسگاه را اشغال كرده اند نيروهاي عراقي از محورهاي ديگري جاده اصلي دهلران- انديمشك را به اشغال خود در آورده بودند و تعدادي از مردم دهلران كه به سمت انديمشك در تردد بودند به دست متجاوزين عراقي اسير يا به شهادت رسيده بودند كه از جمله مي توان شهيد سيد اعلمي مسئول سازمان تبليغات اسلامي دهلران نام برد.
منطقه دشت عباس كاملاً در دست عراقيها قرار گرفته بود. و تعدادي از اهالي روستاهاي اين منطقه در دست عراقيها گرفتار شدند و برخي هم از دست عراقيها گريخته و خود را به نقاط امن رساندند. شهر موسيان هم عليرغم اينكه تعدادي از نيروهاي لشكر 84 خرم آباد با همكاري نيروهاي مردمي از خود مقاومت زيادي نشان دادند پس از چند روز مقاومت مردمي بدست عراقيها افتاد وقتي شهر موسيان اشغال شد نيروهاي لشكر 84 خرم آباد ناچار شدند تا در اول شهر دهلران مستقر و خط پدافندي تشكيل دهند تعداد زيادي از اين نيروها را هم براي مقابله با ارتش عراق كه شهر مهران را در اشغال داشتند به زرين آباد رفتند و خط مقدم عملاً بر روي ارتفاعات تيناب در زرين آباد تعيين شد.دشمن شهر دهلران را به اشغال در آورده كه به علت مقاومت نيروهاي سپاه به ناچار در حاشيه چند كيلومتري شهر دهلران مستقر گرديد. در سال 60 و در ماه مبارك رمضان براي دومين بار به شهر دهلران حمله كرد و تعدادي از بچه هاي سپاه را از جمله دو نفر پزشك را شهيد نمود در حين عقب نشيني نيروهاي عراقي و تعقيب آنها تعدادي از اجساد عراقي را در جنوب شهر دهلران به طرف روستاي فرخ آباد را ديدم كه به هلاكت رسيده بودند برخي ازآنها وسايل منازل شخصي مردم را از جمله سماور سرقت برده بودندكه هنوز در كنار اجسادآنها قرار داشت. بدنبال حملات پياپي دشمن و فرمانداري دهلران در شهر پهله زرين آباد مستقر و به جنگ زدگان خدمات دهي مي كرد در اين مدت فرماندار دهلران لطفي بود اوبه يك فرد نظامي تبديل شده بود و اكثر روزها به ميان نيروهاي ارتش و سپاه مي رفت در خصوص وضعيت مناطق جنگي مشورت مي كرد.
اما رخداد مهم در تاريخ دفاع مقدس دهلران آغاز عمليات فتح المبين در تاريخ 1/1/61 بود كه از غرب شهر شوش تا چاه شماره 8 سازمان اتكاء واقع در 10 كيلومتري غرب پاسگاه عين خوش وسعت داشت. نيروهاي عراقي در اين عمليات تارو مار شدند و وحشت زده پا به فرار گذاشتند تعدادي از فرماندهان عالي رتبه ارتش عراق از جمله خطاب عمر،يوسف شاهر بدست بسيجيان نوجوان و دلاورمان به اسارت در آمدند در بين نيروها رايج بود كه صدام و وزير دفاعش عدنان خيراله بوسيله هلي كوپتر در منطقه عمليات حضور داشته اند بطوريكه به علت سرعت عمل رزمندگان اسلام هلي كوپتر آنها به حالت روشن رها و از منطقه فرار مي كنند اين مطلب از زبان شخص صدام در تلويزيون عراق بازگو شده است در حين عمليات فتح المبين به اتفاق لطفي فرماندار و تركان استاندار ايلام و مرحوم آيت اله حيدري نماينده مجلس خبرگان واز روحانيان برجسته استان و تعداد ديگري از مسئولين استاني براي بازديد از پيروزي رزمندگان اسلام به منطقه تيشه كن(ارتفاعات دالپري) حركت كرديم و در سنگر فرماندهي عمليات بر روي ارتفاعات نزديك آبدانان مستقر شديم به دستور استاندار بلحاظ تسلط داشتن به زبان عربي به واحد استراق سمع و مخابرات رزمندگان اسلام براي فعاليت معرفي شدم و در آنجا با فردي عرب زبان بنام احمد عبيد اهل انديمشك مسئول واحد استراق سمع مخابرات قرارگاه عملياتي آشنا و در سنگر با او مشغول كار شدم. پس از اينكه رمز مكالمات نيروهاي متلاشي شده عراق را بدست آورديم به شبكه مخابراتي آنها راه پيدا كرديم و طي يك مذاكره و دادن اطلاعات اشتباه يك گردان كامل از آنها با تمام تجهيزات مجبور به تسليم شدن به نيروهاي خودي كرديم و همه آنها به اسارت در آمدند يك روز ديگر كه به اتفاق مسئول كميته امداد امام خميني (ره) دهلران به خط مقدم جبهه رفتيم ودر پشت يك خاكريز در محل فعلي دامداري سازمان اتكاء تعدادي از اسراي عراقي را كه از مسير تيشه كن به جاده انديمشك به دهلران به اسارت نيروهاي خودي درآمده بودند را ديديم. يك خبرنگار در آنجا حضور داشت و من هم براي انجام مصاحبه با اسراء عراقي با خبرنگار مذكور همكاري كردم. يكي از عراقيها يك سرگرد عراقي بود كه بسيار وحشت مي كرد با او صحبت كردم و متوجه شدم كه تحت تأثير تبليغات دروغين رژيم بعثي صدام قرار گرفته به او گفته اند كه به محض اينكه توسط نيروهاي ايراني اسير شويد شما را مي كشند و خون شما را به سربازان مي دهند. با سرگرد عراقي گفتگو كرده و سه نخ سيگار به او دادم و به او اطمينان دادم كه اين رفتار مناسب نيروهاي ايراني تا آخر ادامه دارد و قصد كشتن شما را ندارند و با اسراء مهرباني مي كنند با ديدن اين شرائط افسر عراقي خواستار مصاحبه با خبرنگار ايراني شد و صحبت هايش را با فحاشي عليه صدام و حزب بعث شروع و از جنايات آنها بحث مي كرد به اتفاق مسئول كميته امداد به طرف خط مقدم راه را ادامه داديم در طول مسير صحنه اي دلخراش ما را بسيار متأسف كرد صحنه اي كه اول با صداي انفجار مهيب توجه ما را به خود جلب كرده به محل انفجار رفتيم خودرويي را كه تقريباً حامل 20 نفر از رزمندگان اسلام بود در اثر وجود تعدادي مين ضد تانك در داخل ماشين منفجر و همگي سرنشينان به شهادت رسيدند پيكر اين عزيزان كاملاً متلاشي گرديد بطوريكه تكه هاي بدن آنها با كمك نيروهاي امداد در داخل چند كيسه قرار داديم و به عقب منتقل نموديم در عصر همين روز عراقيها پاتك سنگيني را آغاز كردند اما رزمندگان اسلام تا پاسي از شب در مقابل دشمن مقاومت كردند و پاتك آنها را دفع كردند و دشمن نتوانست كه خاكريز را از دست بچه ها بگيرد. با روشن شدن هوا در صبح روز بعد متوجه شديم كه تعداد زيادي از عراقيها در جلوي خاكريز به هلاكت رسيده اند ولي يك نفربر كه تعدادي از نيروهاي بعثي در آن اختفاء شده بودند هنوز در نزديك خاكريز قرار داشت كه با عكس العمل يك پيرمرد رزمنده و پرتاب دو قبضه نارنجك دستي آن نفر بر منهدم و سرنشينان آن به هلاكت رسيدند.
روز بعد به اتفاق استاندار به وسيله جيب سرهنگ بيرانوند فرمانده9 لشكر 84 لرستان به دشت عباس رفتيم در منطقه دشت عباس وسايت 1و 2 هم نبرد بين رزمندگان اسلام و ارتش بعث تن به تن بود در اين منطقه عراقيها با تانك و نفربرهايشان در حال پاتك سنگين به نيروهاي خودي بودند كه ناگهان خلبانان شجاع هوانيروز كشورمان سر رسيدند و با يك صحنه بسيار زيبا به شكار تانكها پرداختند با به آتش كشيده شدن چند دستگاه از تانكها مابقي متواري شدند اما هلي كوپترهاي كشورمان آنها را تعقيب و منهدم مي كردند.
بعد از ديدن اين صحنه ها هنگام برگشت متوجه شديم كه جيب جناب سرهنگ بيرانوند اشتباهاً توسط تعدادي از بسيجيان غنيمت گرفته شده بود كه در آن لحظه با مسئولين حاضر در صحنه مذاكره اما نتيجه اي عايد نشد تا اينكه بعد از يك ماه پس از عمليات و پيگيريهاي فراوان بالاخره خودرو تحويل سرهنگ بيرانوند گرديد.
عمليات فتح المبين پس از چند روز در اولين روزهاي سال 61 به پايان رسيد و عراقيها از بخش عظيمي از خاك كشورمان به عقب رانده شدند و در پشت رودخانه دويرج و بر روي ارتفاعات حمرين خط تشكيل دادند. شكست سنگين ارتش بعث در عمليات فتح المبين باعث شد كه رژيم صدام خباثت خود را با تشديد حملات موشكي به شهرهاي دهلران، انديمشك و دزفول و بمبارانهاي هوايي و گلوله باران جاده دهلران، انديمشك كه از روي ارتفاعات حمرين برايش كاملاً ميسر بود به اوج خود رساند شهر دهلران در بعضي از روزها تا 10 بار هم بمباران مي شد به همين خاطر در محل فرمانداري آمادگي داشتيم تا به محض بمباران بلافاصله به محل برويم و در حاليكه دود و خاك در اوج خود بود به وسيله نيروهاي امداد اجساد افراد غير نظامي و بي گناه را كه بعضي از آنها دست و پايشان قطع و يا تكه پاره مي شدند بصورت منظره هايي وحشتناك و غم انگيز به درمانگاهها منتقل نمائيم گاهي اوقات اتفاق مي افتاد كه هنگام استراحت و يا غذا خوردن حمله هوايي شروع مي شد.
به علت شدت بمبارانهاي هوايي شهر دهلران كاملاً خالي از سكنه بود و تنها تعدادي از ادارات و سپاه و ارتش و ژاندارمري در منطقه بودند كه آنها هم در شمال شهر و در دامنه ارتفاعات آبگرم مستقر شده بودند رزمندگان اسلام براي استحمام و نظافت در طول مسير رودخانه آبگرم قرار مي گرفتند و بارها هواپيماها اين محل را بخاطر انبوه نيروها بمباران مي كردند. گاهي اوقات افراد در حالت عريان در اثر اين بمبارانها زخمي يا شهيد مي شدند. شرايط مذكور تا لحظه عمليات محرم كه نيروهاي عراقي دستشان از ارتفاعات حمرين كوتاه شد ادامه داشت اين عمليات در آبان 61و ساعت حدود 10 شب بوقوع پيوست به اتفاق بچه هاي سپاه دهلران پس از اينكه يك قبضه اسلحه آرپي هفت را تحويل گرفتم در اين عمليات شركت نمودم در اولين شب عمليات در اثر باران شديد تعدادي از بچه هاي اصفهان در رودخانه دويرج در اثر جاري شدن سيل در آب غرق شدند و به شهادت رسيدند براي نجات جان ساير رزمندگان اسلام تعدادي از وسايل مهندس جهاد پشتيباني نجف آباد كه در شهر دهلران مستقر بودند به محل عمليات اعزام گرديد كه پيكر تعدادي از شهدا جمع آوري شد ودر اين راه دو نفر از برادران جهاد نجف آباد نيز به شهادت رسيدند در آن سوي رودخانه دويرج توسط دشمن ميادين بسيار وسيعي از مين و موانع كاشته شده بود كه با همت نيروهاي تخريب چي پاكسازي گرديده در كوتاه ترين زمان ارتفاعات مشرف بر موسيان، دهلران و چم سري، چم هندي و زبيدات آزاد و تعدادي از نيروهاي عراقي به اسارت در آمدند در محل سپاه دهلران كه شهيد بزرگوار امينيان فرمانده سپاه دهلران نيز حضور داشت از اسراء بازجويي كرديم وضعيت منطقه در سال 61 نسبت به دو سال قبل از آن بخاطر پيروزيهاي رزمندگان اسلام در عمليات هاي فتح المبين و محرم و خروج دشمن متجاوز از بخش عظيمي از سرزمين شهرستان دهلران مناسب تر شده بود. و تردد جاده دهلران- انديمشك پس از محدوديتهاي نظامي و كنترل در اوقات روز اماكن پذير اما در شب تردد افراد غير نظامي ممنوع بود البته هواپيماههاي رژيم بعثي همچنان به بمبارانهاي هوايي خود در طول روز در مناطق مختلف حتي روستاها و عشاير چادر نشين كه به تنهايي در دل كوههاي شمالي شهر دهلران سكونت گرفته بود ادامه مي دادند با اين وجود سال 61 تا اواخر 62 با همه تلخيها و شيرينهايش به پايان رسيد در اسفند 62 رويداد مهم اين سال در منطقه دهلران انجام عمليات والفجر 6 در منطقه چلات بود كه بوسيله برادران مازندران صورت گرفت در سال 63 علاوه بر وجود دشمن بعثي و مقابله رزمندگان اسلام با حملات هوايي و زميني ارتش بعث باهدايت دهي دستگاه امنيتي رژيم صدام گروهي معروف به گروه (فرسان) به صورت جنگ چريكي اوضاع منطقه در محور مواصلاتي دهلران به مهران را با عملياتهاي پارتيزاني و ايجاد كمين و انهدام خودروهاي نظامي و شخصي متشنج كردند اين گروهك پس از اينكه در مسير جادهاي اصلي و فرعي منتهي به محل سكونت روستائيان جنگ زده كمين مي زدند خودروهاي آنها را منهدم مي كردند و براي ارائه مدارك مستند به اربابانشان گوش راست هر كدام از سرنشينان رابريده و با خود مي بردند از اين رو آنها را (گوش بر) خطاب مي كردند اولين عمليات ناجوانمردانه گوش برها انهدام يك دستگاه كاميون جهاد سازندگي و شهادت سرنشين اين كاميون و نيز اسارت تعدادي از چوپانان محل كه شب را در حوالي روستا بيتوته مي كردند بود اقدامات خرابكارانه (گوش برها) موجب شد كه بخشي از توان نيروهاي مردمي جهت مقابله با اين عناصر در قالب نيروهاي گشتي و رزمي زير نظر سپاه اختصاص پيدا كند و ضرباتي به اين مزدوران وارد شود./.13/6 /87