خاطرات سرهنگ پرویزشرفیان از عملیاتهای محرم و والفجر1 در شهرستان دهلران
اینجانب سرهنگ پرویز شرفیان که درعملیات محرم(آبان 61)وعملیات والفجر 1(فروردین ماه(62) بادرجه سروانی فرمانده گردان 111تیپ 84خرم آبادبودم بخشی ازخاطرات خودرابه اختصار بیان می کنم
1..عملیات محرم
درآن زمان فرمانده تیپ مستقل 84راسرهنگ پیاده اسکندربیرانوندبرعهده داشت وقراربودتیپ عملیات را درسه محور هدایت نمایدلکن بعلت بارندگی شدید وجاری شدن سیل وطغیان رودخانه دویرج پیشروی از دومحور میسر نگردید وتنها از محوری زبه اجرادآمد که گردان تحت فر ماندهی اینجانب درآن عمل می کرد:
باینک چگونگی عملیات:
گردان پیاده که باگردانی از تیپ امام حسین(ع)ادغامی عمل می کردحدود ساعت 7شب ازمواضع اولیه حرکت کرده وودرحدود ساعت 9شب باعبورزا خط پدافندی خودی پیشروی بسوی هدف هارا آغاز نمودهنگام پیشروی یک نفر مترجم زبان عربی ویک نفرراهنماکه هردوازبومیان محلی بودند گردان را به سمت هدف راهنمایی می نمودند.مأموریت گردان ادغامی تصرف پل چم سری ،پاکسازی جاده چم سری به سوی سه راهی العماره وادامه تک تاارتفاعات حمرین بود .حدود ساعت 11شب به پل چم سری رسیدیم که درآن موقع قبل از رسیدن یگان به پل ، دشمن آنرا منفجر کرده بود و به علت بارندگی شدید و ورود جریان سیلاب عبور از رودخانه مشکل گردیده بود . جهت تسحیل عبور رزمندگان توسط یگان مهندسی ارتش یک پل آماده در کنار پل تخریب شده چم سری نصب و آماده بهره برداری گردید ؛ لیکن سیلاب جاری شده مقداری از روی پل را پوشانید و زیر آب فرو برد دراین موقع نور گلوله های منور دشمن ، منطقه را روشن کرده بود و افراد ما و بسیجیان با کمک طناب توانستند از روی پل عبور کنند و به طرف هدف پیشروی نمایند . راهنمای محلی و یک نفر سرباز به عنوان تأمین در جلوی یگان حرکت می نمود ند که در حین حرکت با مین دشمن برخورد نمودند سرباز تأمین پای راست خود را در این حادثه از دست داد ؛ سریعاٌ خود را به باتای سر وی رسانیدم ؛ آن سرباز شجاع به من گفت : شما به راه خودتان ادامه دهید دست علی به همراهتان ، من آخرین لحظات عمرم می باشد . از این حادثه تلخ بسیار ناراحت شدم .
دراین فاصله افراد ما یک نفر از سربازان دشمن را دستگیر نمودند ، فرد اسیر از ما امان خواست و تقاضا نمود که او را نکشیم ؛ این فرد اسیر اظهار داشت که معبر میدان مین را می شناسد و در صورتی که او را امان دهیم ما به سلامت از میدان مین عبور داده و به طرف مواضع نیروهای دشمن هدایت خواهد کرد . با راهنمایی آن فرد ، ما به ستاد عملیاتی دشمن رسیدیم همه را کشته یا اسیر نمودیم و بعد با برقراری تأمین دو طرف جاده به پیشروی خود ادامه دادیم.
لازم به یاد آوری ا ست در این عملیات ستوان احمد صفایی که فرماندهی گروهان یکم گردان 111را عهده دار بود ،درهمه جا همراه من بود و ضمن اداره یگان خود، دستورات مرا نیز به مورد اجرا می گذاشت . به پیشروی ادامه دادیم تعداد زیادی تانک و نفر بر و خودرو آیفا و بنز سالم از دشمن به غنیمت گرفتیم . در این عملیات برادران سپاهی به فرمانده گردان وگروهان های ادغامی ما را بر عهده داشتند. کمال همکاری و صمیمیت را به خرج دادند و در تخلیه اسرا کمک شایانی به گردان کردند.
صبح روز اول عملیات ، جنا ب سرهنگ بیرانوند فرمانده شجاع تیپ همراه معاونش جناب سرهنگ اسدالله حیدری به خط اول آمدند وپیروزی را به اینجانب تبریک گفته و فرمودند فقط از محور شما پیشروی انجام گرفته شده است . گردانهای دیگر امشب وارد عملیات می شوند و عملیات را گسترش میدهند و اینچنین هم شدو شب بعد مرحله دوم عملیات انجام گردید .چون گردان 111 در پیشروی خود " ارتفاعات حمرین " را پشت سر گذاشته و به دشت رسیده بود بنابراین صبح زود به کمک لودرها خاکریزبزرگی جهت جانپناه وحفظ مواضع ایجاد کردیم بنا به دستور تیپ گردان 111 غروب روز دوم عملیات خط متصرفی را به یکی از گدانهای دیگر تحویل داد و آماده اجرای مرحله سوم عملیات یعنی آزادد سازی ارتفاعات منطقه چم هندی گردید . شب سوم عملیات که گردان 111 به طور مستقل و بدون کمک یگانهای سپاه عمل می کرد طی یک در گیری شدید با نیروهای عراقی که در سمت چپ ما قرار داشتند موفق شد منطقه را از لوث وجود دشمن پاکسازی نماید . ما به پیشروی خود ادامه د ادیم و تا نزدیکی پاسگاه " بجلیه " و ارتفاع 178 رسیدیم و گردان را در ارتفاعات " چم هندی " بخط پدافندی آرایش داده و تحکیم هدف نمودیم . ساعت 8 صبح انروز جناب سرهنگ حیدری معاون تیپ از خط پدافند گردان بازدید نموده و اینجانب را مورد تفقد قرار دادند بعد از برگشت آنان ما همچنان مشغول تجکیم مواضع بودیم که مورد اصابت ترکش گلوله خمپاره انداز قرار گرفتم و به اورژانس تخلیه شده و ازآنجا به بیمارستان نکویی قم اعزام گردیدم
عملیات والفجر 1
منطقه عملیات گردان در محدوده " پیچ انگیزه " تا ارتفاع 112 تعین شده بود این عملیات نیز بصورت ادغامی با سپاه پاسداران انجام شدو گردانی از یگانهای لشکر محمد رپسول الله (ص) برای اجرای عملیات در فروردین ماه 1362 با گردان 111 ادغام گردید تا دریک محور واردعمل شوند.چند شب قبل از آغاز عملیات جلسه ای در حضور جناب سرهنگ شریف النسب فرماندهی تیپ مستقل 84 ف برادر چراغی فرمانده لشگر عملیات 27 و با شرکت فرماندهان گردان تشکیل گردید؛ موضوع جلسه انتخاب فرماندهان گردان ادغامی از بین فرماندهان سپاهی و ارتشی بود پس از بحث وبررسی به این نتیجه رسیدند که فرمانده گردان ادغامی باید کسی باشد که همراه یگانهای تک رو ودر خط مقدم حضور مستقیم داشته باشد نه اینکه در پاسگاه فرماندهی باقی بماند و دورتر از خط نبرد یکم درگیری یان را هد ایت کند. من این شرط را پذیرفتم و بعنوان فرمانده گردان ادغامی ارتش و سپاه انتخاب شدم و دو نفر از برادران پاسدار به اسامی فراهانی و بختیاری در نقش معاونین م تعیین گردیدند تا در خط مقدم مرا یاری نمایند . سروان حسین نعیم معاون سازمانی گردان 111 نیز مسئولیت هدایت سلاحهای سنگین و عناصر تدارکاتی گردان را عهده دار گردید زیرا در شب عملیت حمل سلاحهای سنگین و پشتیبانی به جلومقدور نبود . زمان اجرای عملیات آغاز گردید و سر شب از مسیر جاده ای که دشمن آنرا احداث کرده و مقداری آسفالت نیز روی آن ریخته بود حرکت کردیم این جاده را دشمن" خط التعزیر" نامیده بود . که در عملیات فتح المبین از بخشی از آن عقب نشینی کرده بود پس از طی جاده مذکور به خطوط پدافندی دشمن نزدیک شدیم ابتدا نیروهای تأمینی دشمن را غافلگیر نموده و تعدادی را به اسارت گرفتیم پس از آن به مبدان مین رسیدیم . مسئولین تخریب سپاه باکمک گروه مهندسی گردان معبری در میان میدان مین ایجاد کرده و بانوارهای راهنما انرا مشخص نمودند وگردان از آن معبر پیشروی نمود طول معبر در میدان اول حدود 250متر بود از آن عبور کردیم و پس از 200 متر طی مسافت به میدان مین دوم رسیدیم که معبر ایجتد شده دران هم حدود 250متر طول داشت . بعد از آن بهع سیم خالدردار رسدیم که سخت ترین کار تخریب چی ها بود و برای باز کردن و عبور از آن زمان زیادی وقت ما گرفته شد زیرا دربعضی از جاها عمق موانع سیو خاردار 7100 تا 900 متر متغیر بود پس از عبور از این موانع به کانالی رسیدیمن که حدود 2 متر عمق و حدود 4 متر عرپض داشت و داخل آن نیز مین گذاری شده بود کانال پاکساری شد و با استفاده از نردبان یگانها از آن عبور نمودند چون تک کشف شده بود درتمام این مدت زیر آتش شدید توپخانه دشمن قرار داشتیم و بعلت نزدیکی به نیروهای دشمن توپخانه اش نمی توتانست به دقت ما را هدف قرار دهد در نتیجه تلفات ما کم بود اللبته سیستم موانع دشمن خیلی وقت ما را گرفت و عبور از ان به درازا کشید به کمک منعونین خود درخط مقدم نیرئوها را برای پیشروی به سمت هد فهدایت می کردمتا به تپه 112 رسیدیم .درآنجا علاوه برآتش توپخانه دشمن بااتش شدید سلاحهای کالیبر کوچک مانند دوشکا و تیربارهای کلذاشینکف رو رو شدیم بطوری که پیشروی بیش از پیش برای یگان ما دشوار گردید در اآنجا بود که از آموخته های نظامی خود استفاده کرده و گروهانهای گردان را از دو جهت وارد عمل کرده و با آتش و حرکت نیروهای دشمن را سرکوب کردیم . وبا وجود اینکه آنها از نظر محل استقرار بر ما اشرافیت داشتند پس از یکساعت در گکیری برآنها پیروز شده هدف را تصرف کردیم و تعداد یاز آنها را اسیر کرده یاکشتیم و بقیه نیز هدف را رهاکرده و عقب نشینی کردند بلافاصله هدف را تحکیم کرده و از کانالهای بسیار جالبی که دشمن احداث کرده بود برای استقرار گرذدان و گرفتن جانپناه استفاده کردیم
حدود ساعت 10صبح سرهنگ شریف النسب از خط مقدم گردان دیدن نمود و این پیروزی عظیم را به من و همه رزمندگان اسلام تبریک گفتنت من از شجاعت فرمانده تیپلذت بردم و سرکشی او روحیه خوبی در بین رزمندگان بوجود اورد کمی از پس ازو مراجعت فرمانده تیپ و همراهانش دشمن با جمع اوری نیروهای متفرق شده خود و با کمک های یگانهای تازه نفس خود پاتک خودارا اغاز کرد و در ساعت 11 صبح منطقه گردان را به جهنمی از آتش تبدیل نمود تعرضات دشمن پی در پی مداوت داشت بطوریکه تا ساعت 3 بعد از ظهر 9 بار بروی نیروهای ما پاتک اجرا نمود . اجرای پاتکها توأم با آتش شدی توپخانه سنگین تا غروب ادامه داشت باتاریک شدن هوا فعالیت خدمه سلاح سبک دشمن بیشتر شد و تنفرببرهای زرهی او تظاهر به پیشروی نمودند کخ رزمندگان شجاع گردان اجازه پیشروی به آنها نداند . خستگی ناشی از عملیات شب گذشته و سرتاسر روز توان را از همه گرفته بود و اجرای آتش دشمن مهلت استراحت را به کسی نمی داد و همانشب از توپخانه خودی تقاضای آتش متقابل نمودم که در اثر رهانماییهای من رگبارهای کاتیوشای خودی موضع دشمن را هدف قرار داده و آتش موثر آن تیربارهای دشمن را خاموش کرد . باآغاز روز بعد تیر اندازهای توپخانهو پاتک دشمن از سر گرفته شد بطو.ریکه تلفات سنگین به نیروهای گردان ما وارد شد آب شآشامیدنی نیز به اتمام رسیده بود زیرا بعلت حجم زیاد آتش توپخانه وسایر سلاحهای زمینی و هوایی دشمن رده عقب قادر به تدارکات مافی آذوقه ومهماتنبود مجروحین و شهدا هم تخلیه نمی شدند از طرفی دشمن با نیروهای تتازه نفس خود به پاتکهای مرگبار ادامه میداد. سعی داشتم با کمک معاونین خود و با استفاده از جاده ایکه "زیر جبل فوقی " قرار داشت یگان را به ارتفاعات سرکوب ترببرم ولی دشمن به شدت مقاومت می کرد ومانع می شد در آن موقع که آب تمام شده بود تعدادی از بسیجی ها به من مراجعه کرده وتقاضای آب نمودند من که بسیار ناراحت بودم ناخودآگاه گفتم :از جاده مال رو بروید جلو . درانجا چاه آبی است از آن چاه آب بردارید این مطلب را بدن آگاهی از وجود چاه آب بر زبان آوردم . و صرفا بخاطر اینکه در آن شرایط آنها را امیدوار کنم . یا به بیان دیگر چون قادر به جوابگویی نبودم برای قانع کردن موقت آنها و طفره رفتن این مطلب را بیان کردم ولی ساعتی بعد در کمال تعجب دیدم که بسیجی ها و سربازها با قمقمه های پر از آب می آیند وبه منهم که تشنه بودم آب دادند پرسیدم آب از کجا آوردید؟ گفتند:شما خودتان به ما آدرس دادید .
آن روز در اثر پاتکهای متوالی دشمن داخل کانالها پر از جسد شهدا ، مجروحین گردید به نحوی که خاک کانالها از خون رزمندگان رنگین و به گل تبدیل شده بود حتی پوتینهای من به گل خون آلود آغشته گردید بدترین موقعیت تاریخ زندگی من فرا رسیده بود و از خداوند مدد می خواستم . حدود ساعت 3 بعد از ظهر بود تیمم کردم و داخل همان کانالها به حالت نشسته مشغول نماز شدم . جنازه سرباز خوش قدو قامتی در مقابل و در نزدیک من بر روی رمین نقش بسته بود پس از ادای نماز نگاهی به جسد انداختم و برایش ارزوی مغفرت نمودم روز 22 فروردین 62 در حالیکه با بی سیم دستورات لازم را به نیروهای رزمنده صادر می کردم مورد اصابت ترکش گلوله توپ قرار گرفتم . تکه ترکش به فک و سمت راست چانه ام برخورد نمود بطوریکه باعث بی هوشی من شد وقتی که به هوش آمدم خود را رد بیمارستان امیر اعلم تهران بستری دیدم .
منبع: کتاب " حمرین " نوشته سرتیپ2ستاد علی عبدی بسطامی
تنظیم و گردآوری : مدیر وبلاگ شرهانی